لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ

تیرآتش بر گلوی خیمه ها فرو رفت، خون زبانه کشید، گهواره لرزید، سرباز شش ماه آخرین سلاحش را رها کرد، حنجره حسین آتش گرفت.. .

آب ، آب از سرش گذشته بود !
وَآتش ،
با دندانهایی زرد ،،،
می خندید !
زیر بارِ شرم و شعله،
قامتِ سرخ خیمه ها خم شده بود،
از رگِ مظلومیت ،
خون بیرون می جهید ،
و َعدالت را حنجره ای کوچک،
با لهجه ا ی خونین ،
تکلّم می کرد ....
ظلم بی آب و آفتاب جوانه می زد ...
زنی زمان را با زبان نگه می داشت ،
صدایش در کوهِ تاریخ منعکس می شد
وَ« ایثار» ، در پیشگاهِ دستهایی افتاده ،
زانو زده بود ،
دشت ،بسترِ سرهای پر از اندیشه بود ....
وَ زندگی میان سرها،
سرگردان...
دختری گریه هایش را با آب در میان می گذاشت ،
قطره های شرم....
بر پیشانیِ آب می نشست ...
و زندگی دامن کشان ،
از دیدگان مرگ، بی تفاوت،
عبور می کرد ......

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
نویسندگان

۱۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

رفقا! جبهۀ مقاومت را دارند بمباران می‌کنند، دارند نابود می‌کنند، با تمام نیرو آمده‌اند جلو! کار روی زمین خیلی مانده، به کمک ما فوق‌العاده احتیاج است! کارگردان صحنه هم خودِ خداست! او دارد برای سربازهای جبهۀ خودش «رسته» تعیین می‌کند؛ تو تک‌‌تیرانداز باش، تو بیا توپخانه، تو بیا پشتیبانی، تو برو فرهنگی...

 

 

 

متن کلیپ:

رفقا! جبهۀ مقاومت را دارند بمباران می‌کنند، دارند نابود می‌کنند! با تمام نیرو آمده‌اند جلو! اصلاً من ماندم که ما چطوری داریم نفس می‌کِشیم؟! طبق محاسبه روی کاغذ الآن باید تهران تحت بمباران داعشی‌ها بود؛ نه صدام که لااقل نسبت به داعشی‌ها در جنگ، دوزار نجابت داشت! داعشی‌ها شهر را شیمیایی زده‌اند! ولی صدام بعد از هشت سال دفاع مقدس ما، به این نقطه رسید.

ببینید آنها هیچ راهی ندارند جز اینکه کلّ مردم یمن را نابود کنند، اصلاً راه دیگری برایشان وجود ندارد؛ از هر حیث! کمک کنید، بچه‌ها کمک کنید، بچه‌های عراق منتظر هستند.

کار روی زمین خیلی مانده! به کمک ما فوق‌العاده احتیاج هست! نیاز به کارهای ما خیلی هست! ما دیگر اصلاً نباید شب‌ها بخوابیم!

هیچ‌کسی از من نپرسد چه‌جوری؟ چه‌کار کنم؟ برای چی دعا کنم؟ ببین! تو فقط خودت را به خدا نزدیک کن! او خودش می‌تواند الآن از ما یک‌جوری استفاده کند که تمام مشکلات جهان اسلام را حل کند، می‌تواند! می‌تواند دشمن ما را نابود کند! او می‌تواند، و می‌خواهد به وسیلۀ ما این کار را بکند. اما چگونه؟ به شما چه ربطی دارد چگونه! بزرگترهایش نمی‌دانند، خدا فردایشان را بهشان خبر نمی‌دهد، ما دیگر در این عرصه چه‌کاره‌ هستیم؟!

کارگردان صحنه خودِ خداست! او دارد برای سربازهای جبهۀ خودش «رسته» تعیین می‌کند، تو تک‌‌تیرانداز باش، تو اینجا بایست بزن، تو آر‌پی‌جی‌زن باش، تو خمپاره شصت بزن، تو بیا توپخانه، تو بیا پشتیبانی، تو برو فرهنگی. او دارد تعیین می‌کند، اصلاً ما بنا نیست کاری بکنیم.

مشکل ما فقط بی‌خدایی است، مشکل ما فاصله‌ای است که با خدا داریم. دوستان به توانایی‌های خودشان نگاه نکنند، به مشکلات و موانع‌شان کارهایشان نگاه نکنند، به مأموریت‌های رایج شغلی خودشان نگاه نکنند! به هیچ چیزی نگاه نکنند! فقط کافی است تو خودت را سرباز جبهۀ حق بدانی، و فاصلۀ خودت را با خدا کم کنی؛ به نیت جهاد!

zahra ghods
zahra ghods
انسان‌های خوب رنج می‌کشند، انسان‌های بد هم رنج می‌کشند. رنج انسان‌های خوب، قابل تحمل و شیرین و لذت‌بخش است، در قیامت هم نتایج خوبی دارد. اما رنج انسان‌های بد، قابل تحمل نیست و در قیامت هم دستشان خالی است.

 

متن کلیپ:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَد»(بلد/4) ما انسان را در رنج آفریدیم.

«یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه»(انشقاق/6) ای انسان تو در سعیِ توأم با رنج به سوی خدا هستی. زندگی تو این است و روزی خدا را ملاقات خواهی کرد.

انسان‌های خوب رنج می‌کشند، انسان‌های بد هم رنج می‌کشند. رنج انسان‌های خوب، قابل تحمل و شیرین و لذت‌بخش است، در قیامت هم نتایج خوبی دارد. اما رنج انسان‌های بد، قابل تحمل نیست، در کنارش هم سختی‌هایی وجود دارد که اجتناب‌ناپذیر است و از آن طرف، در قیامت هم دستشان خالی است.

در کانادا مهمان یک دانشجوی ایرانی بودم که سال‌ها در آنجا درس می‌خواند. به او گفتم: غربی‌ها تا کِی می‌توانند این زندگی توأم با بی‌بندوباری و این فرهنگی که در غرب هست را تحمل کنند؟

گفت: اینجا همۀ مسائل حل شده است. به نظر شما می‌رسد که مثلاً روابط آزاد زن و مرد مشکل دارد! اما اینجا همه راحت هستند و با چنین موضوعی کنار آمده‌اند.

گفتم: نمی‌شود که انسان با ابتذال کنار بیاید؛ فطرت انسان اجازه نمی‌دهد.

گفت نه! اینها راحت‌اند.

همان وقتی که داشت می‌گفت «اینها راحت‌اند»، تلویزیون روشن بود و داشت یک فیلمی نشان می‌داد. در صحنه‌ای از آن فیلم، یک دختر خانمی، یک کشیده زد توی گوش یک آقا پسری.

گفتم: این کشیده برای چه بود؟

گفت: صبر کن ببینم داستان فیلم چیست؟

یک کمی از فیلم را نگاه کرد و گفت: این خانم دوست‌دختر این آقا پسر است. و این آقا پسر را با یکی دیگر دیده، بعد ناراحت و عصبانی شده و او را زده است.

گفتم: شما نبودی که الان می‌گفتی «اینها همۀ مسائل برایشان حل شده است؟»

گفت: نه، این‌قدر حل نیست!

گفتم: حالا فکر کن ببین چقدر بیشتر حل نیست؟

فکر کرد و گفت: بله، واقعاً مشکلات در اینجا خیلی زیاد است.

گفتم: تو یک دانشجو هستی! چرا عوامانه صحبت می‌کردی و می‌گفتی «اینجا همه چیز حل است»؟

دقایقی فکر کرد و گفت: از بس اینجا به ما القا کرده‌اند که «همه چیز حل است!» و الا واقعاً حل نیست...

واقعاً انسان غربی بیشتر دارد رنج می‌کشد. کجا هستند هنرمندانی که بتوانند رنج انسان‌های غربی یا انسان‌هایی که در فرهنگ هالیوودی زندگی می‌کنند را نشان بدهند؟ به‌جای اینکه فقط لبخندهای آنها را نشان دهند، رنجی که این انسان‌ها می‌برند را به خوشان نشان بدهند تا آنها متوجه شوند که چقدر محرومیت‌های زیادی دارند ولی به آن محرومیت‌ها عادت کرداند.

zahra ghods
zahra ghods
خیلی‌ها حاضرند آدم‌های خوبی بشوند؛ ولی با فرماندهی هوای نفس خودشان! یعنی می‌گویند: «من می‌روم انتخاب می‌کنم و آن خوبی‌ای که خودم می‌پسندم را برمی‌دارم» عین ابلیس! ابلیس هم همین‌طوری بود.

 

متن کلیپ:

خیلی‌ها حاضرند آدم‌های خوبی بشوند؛ ولی با فرماندهی هوای نفس خودشان! یعنی چه؟ یعنی می‌گویند: «من می‌روم انتخاب می‌کنم و آن خوبی‌ای که خودم می‌پسندم را برمی‌دارم» عین ابلیس! ابلیس هم همین‌طوری بود. ابلیس(لعنه الله علیه) می‌گفت: خدایا! من کلاً بندۀ خوبی هستم، شش هزار سال عبادت کرده‌ام.(وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ؛ نهج‌البلاغه/خطبه192)

ابلیس آن‌قدر خوب عبادت کرده بود که توفیق پیدا کرده بود مستقیماً با خدا حرف می‌زد و خدا هم با او سخن می‌گفت. اما وقتی خداوند متعال فرمود: به آدم سجده کن! ابلیس گفت: نه! خدایا، اجازه بدهید! من این سجده را نمی‌کنم و به‌جای آن دو هزار سال نماز می‌خوانم! جای همین یک سجده، دو هزار سال برایت نماز می‌خوانم(فَقَالَ إِبْلِیسُ: یَا رَبِّ أَعْفِنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ وَ أَنَا أَعْبُدُکَ عِبَادَةً لَمْ یَعْبُدْکَهَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ؛ تفسیر قمی/1/42)

باور بفرمایید که ابلیس نمی‌خواست برود عرق‌فروشی دایر کند، نمی‌خواست دزدی کند یا بداخلاقی‌های دیگری انجام دهد، نمی‌خواست بی‌دین و ایمان بشود. فقط گفت: «خدایا! اجازه بده من خودم انتخاب کنم، من دلم می‌خواهد از بین خوبی‌ها، انتخاب کنم و بردارم» و هر کدام از ما می‌توانیم در معرض چنین بلایی قرار بگیریم. این بلا چیست؟ اینکه خودمان خوبی‌ها را انتخاب کنیم. آن‌وقت به زعم خودمان آدم خوبی شده‌ایم ولی هواپرست! این‌قبیل آدم‌ها با انبیاء الهی مشکل پیدا می‌کنند.

آن‌وقت خداوند متعال به ابلیس فرمود: «إِنِّی أُحِبُّ أَنْ أُطَاعَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ»(قصص الانبیاء/43) یعنی من دوست دارم هر طوری که من می‌خواهم اطاعت شوم، نه هر طوری که تو می‌خواهی. (إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ لَا مِنْ حَیْثُ تُرِیدُ؛ تفسیرقمی/1/42)

ابلیس به آن عظمت از عبادتِ قبلش، و به این عظمت از جنایتِ بعدش، مشکلش چه بود؟ ابلیس هم می‌خواست بندۀ خوبی بشود، و آن چیزهایی که شما از خوب بودن مد نظر دارید، همۀ آنها را ابلیس داشت؛ فقط یک‌جا گفت: «من این‌طوری دلم می‌خواهد، من می‌خواهم خودم انتخاب کنم» اما خداوند به او فرمود: «نه! آن چیزی که من برای تو انتخاب می‌کنم!» اینجا بود که کفر ابلیس درآمد و گفت: خدایا! دیگر داری خدایی می‌کنی! من دیگر این‌قدر نمی‌توانم خداپرست باشم که هر چیزی تو می‌گویی انجام دهم و به هر سازی که تو می‌زنی برقصم!

یک کسی هوای نفسش ثروت است، یک کسی مقام است، یک کسی لذت شهوانی است، برای هر کسی یک چیزی است. مهم این است که آدم آن چیزی که «دلش می‌خواهد» را در مقابل انبیاء از آن بگذرد، لااقل بخش عمده‌ای از «دلم می‌خواهدها» را کنار بگذارد.

zahra ghods

وقتی همه دین را فراموش میکنند تو در اوج در یاد خدا باش.وقتی همه دنیا پرستی میکنند تو در اوج خدا پرستی کن.وقتی همه بی دینی را به نمایش میگذارند تو دین داری خودت را به نمایش بگذار.

 

 

zahra ghods

ما به مقدار امیدمان درِ خانۀ خداوند متعال می‌رویم نه به مقدار گناهان‌مان؛ نه به مقدار نیازمان؛ نه به مقدار اضطرارمان. ما امیدمان به خدا چقدر است؟ «یا من ارجوه لکلّ خیر». واقعاً؟!...

 

 

متن کلیپ:

با دعا می‌شود کاری کرد که با موشک نمی‌شود! باور کنیم. با دعا می‌شود کاری کرد که با لشگر لشگر نیروهای رزمنده نمی‌شود. حالا به احترام اضطرارِ برادران دینیِ خودمان این را باور کنیم. واقعاً یک شب بنشینیم برنامه‌ریزی بکنیم اگر واقعاً ظهور نزدیک بود من دارم چی کار می‌کنم. با دعا اسلام را یاری کنیم. نیاز به دعا داریم.

برنامه‌ات در این سه ماه چیست؟ «یا من ارجوه لکلّ خیر». واقعاً؟! واقعاً اینجوری هستیم ما؟ ما امیدمان به خدا چقدر است؟ ما به مقدار امیدمان درِ خانۀ خداوند متعال می‌رویم نه به مقدار گناهان‌مان. ما به مقدار امیدمان می‌رویم درِ خانۀ خدا نه به مقدار نیازمان. ما به مقدار امیدمان درِ خانۀ خداوند متعال می‌رویم نه به مقدار اضطرارمان. و بعد آیا به خدا در همۀ زمینه‌ها امید داریم؟ «ارجوه لکل خیر؟».

من(خدا) می‌توانم بی‌سبب اوضاع عالم را تغییر دهم. اوضاع تو را هم می‌توانم بی‌سبب تغییر دهم. امید به خدا داشتن کار خیلی دشواری است! کاری ساده‌ای نیست! «یا من ارجوه لکل خیر» من واقعاً امید دارم به تو؟! واقعاً؟! اگر امید داشتی، آمده بودی همه را گرفته بودی برده بودی. به من نمی‌بینی که اینها را به تو بدهم؟ امید نداری؟ مایوسی؟ ابلیس خیلی کار می‌کند برای ایجاد یأس. تنها گناه کبیره‌ای که بخشیده نمی‌شود یأس از حضرت حق است. «یا من ارجوه» ای خدایی که امید بهش دارم، واقعاً؟! اگر امید داشته باشی، خیلی عالیه، اگر امید داشته باشی دست از دعا بر نمی‌داری، چون از این چیزهایی که پیش خدا هست نمی‌شود گذشت، چون به همۀ آن چیزهایی که پیش خدا هست نیاز داریم.

آیا روز قیامت عملی هست که فایده داشته باشد؟ یک دانه عمل هست روز قیامت فایده دارد، چه فایده‌ای هم دارد! ورق را بر می‌گرداند! آن هم امید و حُسن‌ظن به خداست، هنوز کار می‌کند! [در روایت آمده است که گنهکار را] دارند می‌برندش جهنم، بر می‌گردد پشت سرش را نگاه می‌کند. [بهش می‌گویند:] آقا حساب و کتابت تمام شد، هر چی کار کردیم باز هم کم آوردی، برو یک کمی داغ شو[توی جهنم] بعد برگرد. بعد [خدا] می‌فرماید: «بنده مرا نگه دارید. چرا پشت سرش را نگاه می‌کند؟» می‌گوید: «خدایا امید داشتم آخرش یک‌جوری درستش کنی.» می‌فرماید برگردانیدش.

چرا ماه رجب ما را با «یا من ارجوه لکل خیر» شروع کردند؟ این امید، نقش کلیدی دارد. اگر صدبار جوابت را ندادم، صد و یکمین بار امیدوارانه مثل بار اول بیا، من می‌خواهم ببینم کِی امیدت قطع می‌شود، تو هم بگو هیچ‌وقت. اگر راست بگویی «یا من ارجوه لکل خیر!» تمام است. [بگو:] «خدایا به قدرت تو معتقد هستم، حتی، حتی می‌توانی من را عوض کنی! حتی می‌توانی من را آدم کنی حتی! و من امید دارم، می‌توانی گذشته مرا جبران کنی.»

اگر خواب دیدن برایت، یک رؤیای صادقه، گفتند تو عاقبت به خیر نمی‌شوی و آخرش جزء لشگر یزید می‌شوی، جلوی امام زمان می‌ایستی. به این دلیل. تو هم دلیلش را دیدی که بله زمینه‌اش هست. حالا رفتن تو درِ خانۀ خدا با امید تماشایی است. برو درِ خانۀ خدا بگو خدایا خواب دیدند، اگر تو بیداری هم می‌دیدند، باز تو می‌توانی من را عوض کنی، تو می‌توانی من را تغییر بدهی. همه‌اش ذیل «یا من ارجوه لکل خیر» است..

zahra ghods

 

...اینها از همۀ زناکارها، چاقوکش‌ها، شراب‌خورها، عرق‌خورها، دروغگوها و بداخلاق‌ها بدتر هستند! رذالت اینها حد و حصر ندارد!

 

متن کلیپ:

«ای دریای بی‌کران انسان‌ها به پاخیزید!» ما در بچگی وقتی حس می‌کردیم که مخاطب امام(ره) همۀ بشریت است واقعاً از کلام این مرد بزرگ لذت می‌بردیم. امام به قدرت مردم معتقد بود.

دردناک‌ترین واقعه در جهان بشریت برای یک انسان چیست؟ بزرگترین رنجی که یک انسان بزرگ را به خودش می‌پیچاند، ناله می‌زند، فریاد می‌زند و ضجه می‌زند، چیست؟ بنده تصور می‌کنم بزرگترین رنج، بدیِ تک‌تک آدم‌ها نیست، بزرگترین رنج این است که قدرت‌هایی بر انسان‌ها مسلط باشند و آنها را به زور وارد بدی‌ها کنند و به زور مانع بشوند که آنها آدم‌های خوبی بشوند. بزرگترین دردهای یک انسان کامل، دردهای سیاسی است.

در عرصۀ سیاست است که قدرت‌ها بر جوامع بشری سلطه پیدا می‌کنند. مثلاً این انسان‌ها می‌توانند نجات پیدا کنند، می‌توانند روی پای خودشان بایستند، می‌توانند حق خودشان را بگیرند، می‌توانند آزاد و آباد زندگی کنند، اما سیاسیون فریب‌کار، از طرفی اینها را فریب می‌دهند و از طرفی اینها را به سُلطه می‌کِشند یا به زیر بار سلطه‌طلبان می‌برند! خدا چنین سیاستمدارانی را لعنت کند! اینها از همۀ زناکارها، چاقوکش‌ها، شراب‌خورها، عرق‌خورها، دروغگوها و بداخلاق‌ها بدتر هستند! رذالت اینها حد و حصر ندارد! انسان‌هایی که می‌آیند در موضع سیاست و قدرت قرار می‌گیرند و مردم را مهار می‌‌کنند که مردم قدرت خودشان را نبینند، مردم نتوانند خودشان را آزاد کنند!

آدم کجا دردمند می‌شود؟ آنجایی که می‌بیند قدرتمندان در جوامع دموکراتیک به فریبِ رأی مردم، و در جوامع دیکتاتوری، به زور آمده‌اند و مردم را مهار کرده‌اند که به سمت سعادت نروند، مردم را مهار می‌کنند که آزاد نشوند، آباد نشوند.

این دو گروه را تصور کنید و بگویید کدام رذل‌تر هستند؟

یک عده‌ای از مستکبران که به خاطر خودشان، به مردم زور می‌گویند. اینها خیلی آدم‌های رذلی هستند، خیلی بی‌ادب هستند اگرچه همیشه اُتوکشیده هستند و همیشه باکلاس رفتار می‌کنند.

دومین گروه از سیاستمدارانی که مردم را مهار می‌کنند، جوامع بشری را کنترل می‌کنند که آزاد نشوند، آباد نشوند، سیاستمداران و قدرت‌طلب‌هایی هستند که مردم خودشان را تحت ستم مستکبران دیگر قرار می‌دهند، یعنی این بدبخت‌ها واسطه هستند. و خدا شاهد است که اینها رذل‌تر هستند.

دیکتاتورها، کارتل‌ها و تراست‌های خون‌آشام یا همین رژیم غاصب صهیونیستی که برای خودش دارد جنایت می‌کند، اینها سگ‌شان شرف دارد بر سیاستمداران کشورهای جهان سوم که ملت خودشان را به بردگی آنها در می‌آورند! اینها پلیدترین انسان‌هایی هستند که خدا در طول خلقت آفریده است.

به عشق دست‌های قطع‌شدۀ اباالفضل‌العباس(ع) باید بر دستان سیاستمدارانی که ملت خود را آزاد می‌کنند بوسه زد و شمشیر اباالفضل‌العباس(ع) را باید بر فرق سیاستمدارانی که ملت خودشان را در مسیر آزادی مهار می‌کنند، کوبید. بعضی از سیاستمداران مورد غضب اباالفضل‌العباس(ع) هستند؛ سیاستمدارانی که به ملت خودشان «ما نمی‌توانیم» می‌گویند. و می‌گویند «ما نمی‌توانیم آزاد باشیم؛ بیایید به بردگی تن بدهیم!»

درد کجاست؟! آدم با کدام درد مقام پیدا می‌کند و بالا می‌رود؟ با درد خودش؟ با درد خانواده‌اش؟ با درد جامعه‌اش؟ صنفش؟ گروهش؟ حتی ملتش؟! انسان با درد بشریت بالا می‌رود.

zahra ghods

 

چرا در مقاطع مختلف تاریخ، شرایط به مو می‌رسید؟ چون خدا می‌خواست به مو برسد و پاره نشود تا قدرت خودش را نشان بدهد. می‌خواهد بگوید همۀ کارها را خودم کردم با یک مُشت بر و بچه‌های مخلص خودم ...آیا بار دیگری به مو خواهد رسید؟ رسیده! متوجهی؟! آقای شما اشاره کرده‌اند و بیشتر از این اشاره هیچ توضیحی لازم نیست...

 

 

در بخشهایی از این کلیپ آمده است:

  • حضرت امام(ره): «الان وضع کشور ما از وضع زمان پیغمبر اسلام(ص) همه چیزش بهتر است. آن‌وقت حتی نداشتند که بخورند!- آن کسی که می‌خواست جنگ کند، نداشت که بخورد- یک خرما را این می‌داد به آن، آن می‌داد به آن، می‌گذاشت در دهانش در می‌آورد و می‌داد به آن... این‌طوری اسلام را به ما رسانده‌اند. اسلامی که این‌طوری به ما رسیده است؛ از صدر اسلام این‌طور این‌ها جانفشانی کردند و اسلام را به ما رساندند، خُب ما هم باید این کارها را بکنیم.»(صحیفۀ امام/15/102) .......
  • برو زندگی غریبانۀ امام هادی(ع) را مطالعه کن، زندگی مظلومانۀ مؤمنین در زمان امام هادی(ع) را مطالعه کن، به اینکه دختر بچه‌های سادات و علویّون، در مدینه یک‌دانه چادر داشتند و نوبتی نماز می‌خواندند، آنها را نگاه کن. از گرسنگی هلاک می‌شدند. با یک ذره پول خمسی که یک کسی از مریدان اهل‌بیت(ع) از یک گوشۀ دنیا مخفیانه برای امام هادی(ع) می‌فرستاد و امام هادی(ع) هم به دست آن مظلوم مؤمن می‌رساند، این‌ها توانستند به شما برسانند. الان شما اگر بخواهید به آیندگان برسانید با شکمِ سیر و با سر فرصت و این‌ها نمی‌شود؛ شما هم باید یک جهادی در راه خدا بکنید ........
  • تمام پسرها توی داستان مصر، سر بریده شدند. یک مادر یک‌دانه پسر زایمان کرد، آن را هم به دریا انداخت، و همان رفت و شد «موسی». آن هم به خانۀ فرعون رفت. خدا اینجوری است دیگر! یعنی خدا -مثل این فیلم سینمایی‌ها یا سریال‌ها- به مو می‌رساند امّا نمی‌بُرد؟ چون خدا می‌خواهد «اصیل» باشد. می‌خواهد آخرش بگوید که یک مادر دعا کرد و گریه کرد، و من پسرش را نجات دادم و این پسر شد همان موسی! می‌خواهد بگوید همۀ کارها را خودم کردم با یک مُشت از بر و بچه‌های مخلص خودم .......
  • چرا شرایط در مقاطع مختلف تاریخ به مو می‌رسید؟ چون خدا می‌خواست به مو برسد و پاره نشود تا قدرت خودش را نشان بدهد. آیا بار دیگری به مو خواهد رسید؟ رسیده! متوجهی؟! نمی‌شود در این‌باره به تفصیل صحبت کرد. آقای شما اشاره کرده‌اند و بیشتر از این اشاره هیچ توضیحی لازم نیست. حالا خدا با چه چیزی می‌خواهد نجات بدهد؟ با ......
  • باور کنید من اصلاً باور نمی‌کردم جوان‌هایی باشند، هیأتی هم باشند ولی در طول این یک سال و خُرده‌ای که نایب امام زمان(عج) توصیه فرمودند، این‌ها جدی نگیرند! باور نمی‌کردم، خدا شاهد است! می‌گفتم اشارۀ آقا بس است دیگر! ..... الان وقتی که شماها را می‌بینیم، باور می‌کنم که امام صادق(ع) چهار هزار تا شاگرد داشتند، ولی می‌فرمودند: «دنبال چهل تا مَرد می‌گردم!» .... از شما بهتر کی؟ شما آخرش هستی دیگر! خودت را نگاه کن؛ خجالت نمی‌کشی؟! ........
  • یک‌جوری تشریک مساعی کنید. یک موضوع دیگری مهم‌تر از این حرف‌هاست...
  • با «شکمِ سیر» و با «سرِ فرصت» و ... نمی‌شود. شما هم باید یک جهادی در راه خدا بکنید.........
zahra ghods
من فقط از این دومینو می‌ترسم؛ از دومینویی که یواش یواش شروع کنند تا برسد به گودی قتلگاه! یک دومینویی شروع شد و به کربلا منجر شد. می‌دانید کربلا از کجا آغاز شد؟ از آنجایی آغاز شد که ابوموسی اشعری...

 

متن کامل کلیپ:

من فقط از این دومینو می‌ترسم؛ از دومینویی که یواش یواش شروع کنند تا برسد به گودی قتلگاه!

ببین من و تو باید اهل سیاست باشیم و دومینوها را بفهمیم. وقتی ما برای امام حسین(ع) گریه می‌کنیم، نمی‌گوییم که «یک‌دفعه‌ای یک کسانی آمدند و امام حسین(ع) را کشتند!»

شما باور می‌کنید که سی هزار نفر داوطلبانه آمدند و امام حسین(ع) را محاصره کردند! علتش چه بود؟ یکی از علت‌هایش این بود که گفتند: «ما هر چیزی که خواستیم، به علی بن ابیطالب(ع) تحمیل کردیم! خُب به امام حسین(ع) هم تحمیل می‌کنیم و می‌گوییم: تسلیم شو تا قائله تمام بشود!» عمر سعد که فرماندۀ این سی هزار نفر بود، تا سه روز قبل از عاشورا می‌گفت: «این شمر خیلی شلوغ می‌کند! می‌ترسم من را به خون اباعبدالله الحسین(ع) آلوده کند!» یعنی اصلاً فکرش را نمی‌کرد که این کار را بکند! یک دفعه‌ای امام حسین(ع) فرمود: کور خوانده‌اید که فکر می‌کنید می‌توانید همه چیز را تحمیل کنید! هر چیزی را که دلتان خواست به امیرالمومنین(ع) و به داداشم امام حسن(ع) تحمیل کردید، حالا این ذلت را می‌خواهید به من تحمیل کنید؟ آنها اگر تحمل کردند برای بیداری مردم بود، ولی من اگر تحمل کنم دیگر چیزی باقی نمی‌ماند، لذا من می‌ایستم و قبول نمی‌کنم.

(زبان حال کوفیان این بود): «اما وقتی ما زور می‌گفتیم و تحمیل می‌کردیم، پدرِ شما قبول می‌کرد!» بله! آن موقع مصلحت بود که قبول کند، ولی الان دیگر نمی‌توانم قبول بکنم!

این یک دومینو بود که شروع شد و به کربلا منجر شد. می‌دانید کربلا از کجا آغاز شد؟ از آنجایی آغاز شد که ابوموسی اشعری را به‌عنوان نمایندۀ مذاکره‌کننده، به علی بن ابیطالب(ع) تحمیل کردند.

آیا شما خبر دارید وقتی که ابوموسی اشعری داشت با دشمنان مذاکره می‌کرد، امیرالمومنین علی(ع) چه نامه‌ای به ابوموسی اشعری نوشتند؟ ایشان نوشتند: آقای ابوموسی اشعری، تجربه! نه ابوموسی اشعری را به خدا دعوت کرد، نه از قیامت ترساند، نه به خودش دعوت کرد، نه دعوت به انقلابی‌گری کرد؛ هیچی! فقط فرمود: ابوموسی اشعری، تجربه! ببین تجربه به تو چه می‌گوید؟ بعد فرمود: ابوموسی اشعری! کسی که تجربه را زیر پایش بگذارد شقی است، شقاوت دارد.(إنَّ الشَّقِیَّ مَن حُرِمَ نَفعَ ما اُوتِیَ مِنَ العَقلِ و التَّجرِبَةِ؛ نهج البلاغه/نامه78)

یعنی تو که تجربه کرده‌ای اینها دروغ می‌گویند، تو که تجربه کرده‌ای اینها سر پیمانشان نیستند، تو که تجربه کرده‌ای اینها اینطوری هستند، پس به آنها اعتماد نکن؛ به تجربۀ خودت اعتماد کن! بابا تجربۀ خودت را زیر پا نگذار و الا شقی هستی! حضرت نگفت: ولایت من! نگفت: قرآن خدا! نگفت: قیامت خودت! بلکه گفت: تجربه!

امیرالمومنین(ع): فرمود کسی که به تجربه بی‌اعتنایی کند، شقاوت دارد! ببین من چه دارم بهت می‌گویم! ولی ابوموسی اشعری، باز هم به عمروعاص اعتماد کرد. عمروعاص به او گفت: «خُب بیا هر دوی ما جلو مردم، خلیفه‌هایمان را خلع کنیم و بعد هم خود مردم بروند و یکی دیگر را انتخاب کنند! حالا که ما توافقمان نشده، این یک راه میانه است»

ابوموسی هم خام شد و گفت باشد! یعنی دوباره به عمروعاص اعتماد کرد. بعد همراه با عمروعاص آمدند. ابوموسی گفت: اول تو برو معاویه را خلع کن! ولی عمروعاص گفت: شما احترامت بر من واجب است! لذا ابوموسی اول رفت و گفت: «من علی بن ابی طالب را از خلافت خلع می‌کنم، همان‌طوری که این انگشتری را در می‌آورم» بعد عمروعاص بالای منبر رفت و گفت: «من هم معاویه را بر خلافت نصب می‌کنم، همان‌طوری که این انگشتر را می‌گذارم.» ابوموسی گفت: اِ اِ ! قرارمان این نبود!... و مجلس به هم خورد. نتیجۀ مذاکره این شد!

zahra ghods